بهارنارنج

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شوخى نابجا

01 بهمن 1395 توسط فاطمه هاشمي

استاد حسین‌علی راشد(ره) می‌گوید: دکتر ضیاءالاطباء می‌گفت:

تابستان بود و من در حیاط بیرونی روی نیمکت نشسته بودم و بیماران مرد و زن همگی جمع بودند. در این اثنا، حاج آخوند ملاعباس تربتی آمدند و دختر کوچکشان را که مریض بود، زیر عبا در بغل گرفته بودند و دورتر از همه در کنار نیمکتی نشستند. تعارف کردم که حاج آخوند جلو بیایند و بچه را ببینم و معطل نشوند. ایشان قبول نکردند و گفتند: «این بیماران پیش از من آمده‌اند و من در نوبت خودم می‌آیم».

مشغول معاینه بیماران گشتم. یکی از آن بیماران زنی بود یزدی و چون گفتم نسخه سابق کو؟ گفت: نسخه را خوردم! گفتم: کاغذ را جوشاندی و خوردی؟ گفت: بلی. گفتم: حیف نان منی یک قِران، که شوهرت به تو می‌دهد. زنان دیگر خندیدند و من برای او مجدداً نسخه‌ای نوشتم و به او فهماندم که دارویش را از عطاری بگیرد و بخورد، نه خود نسخه را! تا آن‌که بیماران همگی راه افتادند و در آخر همه، مرحوم حاج آخوند آمدند و بچه را دیدم و نسخه‌ای نوشتم. مقداری در حق من دعا کردند و پس از آن گفتند: «می‌خواستم خدمت شما عرض کنم که آن کلمه‌ای که به آن زن گفتید و زن‌های دیگر به او خندیدند، آن زن در میان بقیه شرمسار شد و خوب نبود». ناگهان مانند کسی که از خواب بیدار گردد، به خود آمدم و متوجه شدم که چه بسیار از این شوخی‌ها که می‌کنیم و متلک‌ها که می‌گوییم و به خیال خودمان خوش‌مزگی می‌کنیم و توجه نداریم که در روح طرف چه اثری دارد.
↩️زبان؛ بایدها و نبایدها، جمعی از نویسندگان، ص ۷۲

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

بهارنارنج

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس