عدالت
حضرت زهرا سلام الله عليها:
“خداوند عدالت را براى آرامش دلها واجب كرد”
علل الشرايع، ج1 ،ص448،ح2
حضرت زهرا سلام الله عليها:
“خداوند عدالت را براى آرامش دلها واجب كرد”
علل الشرايع، ج1 ،ص448،ح2
تو را فاطمه می خوانم، ای بریده از تمام بدی ها که وجودت آیینه ای است پاک شده از زنگارهای غبار!
تو را زهرا می گویم، که خورشیدوار، بر وسیع ترین افقِ آسمان، می درخشی، بی آن که غروبی برای تو باشد.
تو را مبارکه می سرایم، که آوازه ی برکت و کرامتت، موج وار، اقیانوسِ هفت آسمان را به تلاطم می آورد.
تو را راضیه می خوانم، که میان موج مصیبت ها و سختی ها، ایستادی و قایق زندگی ات همواره بر راستای رضای پروردگارت حرکت کرد.
مرضیه می گویمت بانو! که زیستنِ تو، سکوت و سخن تو، ایستادن و نشستن تو، همه همان بود که خدایت خواسته بود.
تو را طاهره می نامم، که ناب تر از شبنم های صبحگاهی بر گلبرگ تاریخ نشسته ای و پاک تر از همه ی بوستان های بهشت و زلال تر از کوثری.
شهادت بانوى دو عالم فاطمه الزهراء(س) تسليت باد
خدا مرا به واسطه همان يك نماز بخشيد
حضرت آيت الله العظمی نجفی مرعشی میفرمودند: در قم شيخي بود معروف به شيخ ارده شيره جهت معروف شدنش اين نام آن بود كه او به ارده شيره بسيار علاقه داشت و حتی كتابی در وصف ارده شيره نوشته بود. آدم فقيری بود خانه و منزلي نداشت. در حقيقت تارك دنيا بود، يك شب در زمستان در ميان مقبره ميرزای قمی در قبرستان شيخان خوابيد صبح برای نماز بلند شد ديد برف زيادی آمده پشت در را گرفته، شيخ هر كاري كرد در باز نشد، ماند در ميان مقبره از طرفی وسيله وضو حتي وسيله تيمم هم نبود چون مقبره با گچ و سيمان و ساير مصالح ساختمانی پوشيده شده بود نزديك طلوع آفتاب شد ديد نمازش قضا میشود با همان حال بدون وضو و تيمم صحيح نماز را خواند بعد از نماز رو كرد به طرف آسمان و دستها را بلند نموده به شوخی به خداوند عرض كرد: خدايا! تا به حال تو به من هر چه دادی من چيزی نگفتم و قبول كردم گاهی نان و ارده شيره دادی شكر كردم، گاهی هم نان دادي و اصلا خورش ندادی باز هم قبول كردم خدايا تو هم امروز اين يك نماز بیطهارت را از من قبول كن و مرا مواخذه مكن.
ناقل فرمود بعد از وفات شيخ يكي از دوستان صالحش او را در خواب ديد پرسيد: خداوند با تو چگونه رفتار كرد؟ گفته بود: خدا مرا به واسطه همان يك نماز بخشيد.
(نماز اول وقت، رجايي خراساني ص ۱۹۰)
مهریــہام یک جلـــد قرآن بود و سہ تا صلواتـــــ!!
عقدمان خیلے ســاده بود، یک ماه بعد هم عروسے کردیم.
دو سه روز رفتیم مشھـــد پابوس امام رضـا علیه السلام…
بار اولے که رفتیم حـــرم ،حسین نگاهی به من کرد و گفت: “خانـــوم، یه دعایی بکنم شما آمین بگی
خندیدم!
- تا چـہ دعایـے باشہ؟
- حالا تو کارت نباشہ.
- خب هر چـے شما بگید.
دستهایش را گرفـت سمـت آسمـــان!
رو به گنبــد طلاےامام رضا علیـہ السلام!
“اللـہم ارزقنا توفیق الشـہـادة فـے سبیلک"
و من …….
#شهید_حسین_محمد_علیپور
#به_روایت_همسر_شهید
#آیین_همسرداری_فاطمی
قسمت #پنجم
تحمل مشکلات و سختیها
همسرانی که امور رفاهی فراوانی به شوهران خود تحمیل میکنند،
غافلند از اینکه تواناییهای انسان حد و مرزی دارد و اگر شخص نتوانست از راه مشروع توقعات همسرش را برآورده کند به ناگزیر از راه های نامشروع آنها را تامین مینماید و چه خسارتی از این بزرگتر که زن با توقعات نابجای خود، پای اموال شبهناک و حرام را به خانه خود باز نماید.
البته، فلسفه این ساده زیستی را در حکایت زیر به خوبی میتوان دریافت:
《سلمان فارسی میگوید: روزی حضرت زهرا(علیها السلام) را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفتی ماندم و گفتم: عجبا دختران پادشاه ایران و قیصر روم بر کرسی های طلایی مینشینند و پارچه های زرین به تن میکنند، و این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سردارد و نه لباسهای زیبا!
حضرت فاطمه علیها السلام پاسخ داد: 《ای سلمان! خداوند بزرگ، لباسهای زرین و تختهای طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است》
منبع: بحارالانوار، ج 8