بهارنارنج

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

هر كار شريفى را مى توانم بپذيرم! 

01 بهمن 1395 توسط فاطمه هاشمي

​

خبرنگار: اگر عالم دین نبودید، چه_کاره_میشدید؟
امام موسی صدر: اگر این سؤال در جامعه‌ی متکامل که هر فردی وظایفش را انجام می‌دهد مطرح می‌شد، پاسخی متفاوت نسبت به جامعه‌ی شرقی ما داشت؛ جامعه‌ای که بیش‌تر فعالیت‌های عمومی آن بر زمین مانده است. (!) گمان می‌کنم هر کار شریفی را که بر زمین مانده است، می‌توانم بپذیرم و انجام دهم. (!)

 نظر دهید »

دست به دعا برداريم... 

01 بهمن 1395 توسط فاطمه هاشمي

براى سلامتى آتش نشانان زير آوار در ساختمان پلاسكو دعا كنيم

 نظر دهید »

شوخى نابجا

01 بهمن 1395 توسط فاطمه هاشمي

استاد حسین‌علی راشد(ره) می‌گوید: دکتر ضیاءالاطباء می‌گفت:

تابستان بود و من در حیاط بیرونی روی نیمکت نشسته بودم و بیماران مرد و زن همگی جمع بودند. در این اثنا، حاج آخوند ملاعباس تربتی آمدند و دختر کوچکشان را که مریض بود، زیر عبا در بغل گرفته بودند و دورتر از همه در کنار نیمکتی نشستند. تعارف کردم که حاج آخوند جلو بیایند و بچه را ببینم و معطل نشوند. ایشان قبول نکردند و گفتند: «این بیماران پیش از من آمده‌اند و من در نوبت خودم می‌آیم».

مشغول معاینه بیماران گشتم. یکی از آن بیماران زنی بود یزدی و چون گفتم نسخه سابق کو؟ گفت: نسخه را خوردم! گفتم: کاغذ را جوشاندی و خوردی؟ گفت: بلی. گفتم: حیف نان منی یک قِران، که شوهرت به تو می‌دهد. زنان دیگر خندیدند و من برای او مجدداً نسخه‌ای نوشتم و به او فهماندم که دارویش را از عطاری بگیرد و بخورد، نه خود نسخه را! تا آن‌که بیماران همگی راه افتادند و در آخر همه، مرحوم حاج آخوند آمدند و بچه را دیدم و نسخه‌ای نوشتم. مقداری در حق من دعا کردند و پس از آن گفتند: «می‌خواستم خدمت شما عرض کنم که آن کلمه‌ای که به آن زن گفتید و زن‌های دیگر به او خندیدند، آن زن در میان بقیه شرمسار شد و خوب نبود». ناگهان مانند کسی که از خواب بیدار گردد، به خود آمدم و متوجه شدم که چه بسیار از این شوخی‌ها که می‌کنیم و متلک‌ها که می‌گوییم و به خیال خودمان خوش‌مزگی می‌کنیم و توجه نداریم که در روح طرف چه اثری دارد.
↩️زبان؛ بایدها و نبایدها، جمعی از نویسندگان، ص ۷۲

 نظر دهید »

جوك وتفرقه

01 بهمن 1395 توسط فاطمه هاشمي


▪️یک روز که آقای رجایی می‌خواست درس تابع و متغیر را مطرح کند. روی تخته سیاه یک الاکلنگ کشید و روی آن دو چهره که حالت خنده‌داری داشتند رسم کرد. بعد از ما پرسید بچه‌ها این چهره کسیت؟ یکی گفت: قیافۀ یک قزوینی است. دیگری گفت: نه آقا! این قیافه یک رشتی است. آقای رجایی گفت: بچه‌ها! چرا نمی‌گویید این چهره مسخره، قیافه یک آمریکایی یا یک انگلیسی است؟ این کار دشمن خارجی است که ما را شقه شقه می‌کند تا از هم بد بگوییم و برای هم جوک بسازیم. همه این کارها برای آن است که این ملت در برابر نقشه‌های آن‌ها متحد و یک دل نشوند.
↩️(سیرۀ شهید رجایی، ص ۳۴۸)

 نظر دهید »

بيت المال

01 بهمن 1395 توسط فاطمه هاشمي


▪️شب‌ها ساعت ده توی اتاق بسیج خوابگاه سوره واقعه می‌خواندیم. یک شب من و مصطفی زودتر رفتیم. مسئول اتاق آمده بود برق را روشن کرده بود و نوار مداحی گوش می‌داد. مصطفی به او گفت: این اتاق بسیجه، ساعت ده هم باید برای سوره واقعه باز بشه، تو الان نشسته ای برق و چراغ و ضبط روشن کرده‌ای؟ درست نیست اینا بیت الماله!

(خاطره ای در باره دانشمند بسیجی شهید مصطفی احمدی روشن)
↩️(مجله خانه خوبان، شماره ۹۴، دی ۱۳۹۵، ص ۹)

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

بهارنارنج

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس